ویژگی های اجتماعی پیامبر اکرم(ص) در کلام مقام معظم رهبری
فرهنگ > دین و اندیشه - ویژه نامه خبرآنلاین در میلاد حضرت رسول خاتم(ص) و امام صادق(ع) - گلچین گفتارهای آیت الله خامنه ای درباره پیامبر اکرم(ع)
در اوج انحطاط
ولادت آن بزرگوار، در دنيا و در تاريخ، در زمانى واقع شد كه بشريت، دو خصوصيت بارز داشت؛
خصوصيت اول اين بود كه از لحاظ علمى، عقلانى و فكرى، نسبت به آحاد بشر در ادوار گذشته خودش، بسيار پيشرفته بود. در ميان آنها، فلاسفهاى پديد آمده و دانشمندانى پيدا شده بودند؛ رياضىدانها، پزشكان، مهندسان بزرگ و تمدنهايى برپا شده بود. اين تمدنها، بدون علم كه نمىشد! آكادمىها در غرب، هگمتانهها در شرق، تمدن چين، تمدن مصر و تمدنهاى بزرگ تاريخى، همه عبور كرده بودند؛ يعنى بشر، كامل شده بود.
خصوصيت دوم كه جمع اين دو خصوصيت با هم، خيلى عجيب است، اين است كه بشر در آن روز، از لحاظ اخلاقى، از هميشه گذشته، منحطتر يا اگر نخواهيم اين نسبت را بيان كنيم، بايد بگوييم در اوج انحطاط بود؛ اسير خرافات، اسير خودخواهىها، اسير ظلم و ستم و اسير دستگاههاى حكومتهاى مردمكش و ضدبشرى بود. چنين وضعى، در دنيا حاكم بود. كسى اگر تاريخ را ملاحظه كند، خواهد ديد كه در آن دوران، همه بشريت اسير بودند؛ همانطور كه در كلام اميرالمؤنين عليهالسلام است كه در نهايت فتنه، فشار، مشكلات و برادركشى، بشر زندگى تلخى را مىگذرانيد... در همين خطبه، اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايد: «خواب راحت به چشم مردم نمىآمد».(1)
تكميل مكارم اخلاق
جامعه ما - از فرد و مجموعه - بايد روزبهروز، خود را به آنچه كه پيامبر براى آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزديك كند. اهداف والاى پيامبر اسلام را در يك جمله نمىتوان گنجانيد؛ اما مىتوان سرفصلهايى از آن [را ]سرمشق كار خود، در طول يك سال، يك دهه و يك عمر قرار داد.
يك سرفصل عبارت است از تكميل مكارم اخلاقى؛ «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخوردارى افراد از خلقيات نيكو، نمىتواند به هدفهاى والاى بعثت پيامبر دست پيدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مىرساند، اخلاق نيكوست. اخلاق نيكو، فقط خوش اخلاقى با مردم نيست؛ بلكه به معناى پروراندن صفات نيكو و خلقيات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى كه در بين خود، دچار حسد باشند، دچار بدخواهى يكديگر باشند، دچار حيلهگرى باشند، دچار حرص به دنيا و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينهورزى با يكديگر باشند، در اين جامعه، حتى اگر قانون هم به طور دقيق عمل شود، سعادت وجود ندارد اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه برسد، اين جامعه، جامعه بشرى مطلوب نيست.
جامعهاى كه انسانها در آن از يكديگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مىورزند، نسبت به او بددلى دارند، نسبت به او كينهورزى مىكنند، براى او توطئه مىچينند و نسبت به او و دارايىاش، حرص مىورزند، راحتى در اين جامعه نيست؛ اما اگر در جامعهاى، فضايل اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر، مهربان باشند، نسبت به يكديگر، گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنيا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند، بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت يكديگر، مانعتراشى نكنند و مردم آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، اين جامعه، حتى اگر از لحاظ مادى هم پيشرفتهاى زيادى نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسايش و سعادت مىكنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم. ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامى را روزبهروز پرورش دهيم. قوانين فردى و اجتماعى اسلام در جاى خود، وسيلههايى براى سعادت بشرند؛ اما اجراى درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد.(2)
روش پيامبر در تربيت جامعه
يك وقت كسى دستور مىدهد يا توصيه مىكند كه مثلاً مردم حسن خلق، گذشت، صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نكنند و دنبال اقامه عدل و داد باشند؛ يعنى توصيه، دستور دادن و تعليم دادن مطرح است كه البته كار لازمى است و پيامبر اسلام هم تعليم مىداد و درس معرفت و زندگى به مردم مىآموخت؛ اما يك وقت مطلب از ياد دادن بالاتر است؛ يعنى معلم كارى مىكند و رفتارى در پيش مىگيرد كه اين اخلاق و وظيفه اسلامى، در جامعه، به شكل رنگ ثابت درمىآيد؛ با عقايد غلط مردم، به مقابله برمىخيزد؛ با احساسات جاهلى و تهماندههاى رسوب كرده اخلاق غيراسلامى، مبارزه و مقابله مىكند؛ به جامعه و مردم، شوك وارد مىكند و در مقاطع مناسب و با روشهاى مناسب، كارى مىكند كه فضاى جامعه و محيط زندگى مردم، با اين صفات و اخلاق و روش خوب، كاملاً ممزوج مىشود.
اگر يك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحيح اسلامى را در خود به وجود آورد، محتاج همين روش است. شايد در چند آيه قرآن كه «يزكيهم» پس از «يعلمهم» يا قبل از آن اشاره شده است، مراد از تزكيه همين مطلب باشد؛ يعنى پاك كردن، طاهر كردن و پيراسته كردن مردم؛ مثل طبيبى كه به مريض خود فقط نمىگويد اين كار را بكن و اين كار نكن؛ بلكه او را در محل مخصوصى قرار مىدهد و آن چه را كه او لازم دارد، به او مىدهد و مىخوراند و آن چه كه براى او مضر است، از او باز مىگيرد. پيامبر اكرمصلىاللَّهعليهوآله، چنين وضعيت و روشى را در طول بيست و سه سال نبوت، دنبال مىكرد؛ مخصوصاً در ده سالى كه در مدينه زندگى مىكرد و دوران حاكميت اسلام و تشكيل حكومت اسلامى بود.(3)
يك لحظه دچار سستى نشد
كار مهم پيامبر خدا، دعوت به حق و حقيقت و جهاد در راه اين دعوت بود. در مقابل دنياى ظلمانى زمان خود، پيامبر اكرم، دچار تشويش نشد؛ چه آن روزى كه در مكه تنها بود يا جمع كوچكى از مسلمانان او را احاطه كرده بودند و در مقابلش سران متكبر عرب، صناديد قريش و گردنكشان، با اخلاقهاى خشن و با دستهاى قدرتمند قرار گرفته بودند، وحشت نكرد؛ سخن حق خود را گفت؛ تكرار كرد؛ تبيين كرد؛ روشن كرد؛ اهانتها را تحمل كرد؛ سختىها و رنجها را به جان خريد تا توانست جمع كثيرى را مسلمان كند و چه آن وقتى كه حكومت اسلامى تشكيل داد و خود در موضع رئيس اين حكومت، قدرت را به دست گرفت. آن روز، دشمنان ومعارضان گوناگونى در مقابل پيامبر بودند؛ چه گروههاى مسلح عرب - وحشىهايى كه در بيابانهاى حجاز و يمامه، همه جا پراكنده بودند و دعوت اسلام بايد آنها را اصلاح مىكرد و آنها مقاومت مىكردند - و چه پادشاهان بزرگ دنياى آن روز - دو ابرقدرت آن روز عالم، يعنى ايران و امپراتورى روم - كه پيامبر نامهها نوشت؛ مجادلهها كرد؛ سخنها گفت؛ لشكركشىها كرد؛ سختىها كشيد؛ در محاصره اقتصادى افتاد و كار به جايى رسيد كه مردم مدينه، گاهى دو يا سه روز، نان براى خوردن پيدا نمىكردند. تهديدهاى فراوان از همه طرف، پيامبر را احاطه كرد. بعضى از مردم نگران مىشدند؛ بعضى متزلزل مىشدند؛ بعضى نق مىزدند؛ بعضى پيامبر را به ملايمت و سازش، تشويق مىكردند؛ اما پيامبر در اين صحنه دعوت و جهاد، يك لحظه دچار سستى نشد و با قدرت، جامعه اسلامى را پيش برد تا به اوج عزت و قدرت رساند و همان نظام و جامعه بود كه به بركت ايستادگى پيامبر در ميدانهاى نبرد و دعوت، در سالهاى بعد، توانست به قدرت اول دنيا تبديل شود.(4)
پي نوشت ها:
1. از بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مسئولان و قشرهاى مختلف مردم، 14/6/72.
2. از بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با بسيجيان، 6/1/85.
3. از سخنان مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه تهران، 28/7/68.
4. از سخنان مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه تهران، 5/7/70.
/6262